Monday 1 April 2013

یک انتخاب.. یک باور


این مطلب که می نویسم باعث می شود که خودم هم خنده ام بگیرد.. چون در وهله اول در نظر خودم هم مساله دارای اهمیت نوشته شدن نیست. اما از آن جایی که جدا ذهنم را اشغال کرده و آزارم هم می دهد تصمیم گرفتم بیشتر بهش فکر کنم. و در راستای این فکر کردن به این نتیجه رسیدم که مساله نه تنها دارای اهمیت است بلکه ریشه ای بس قطور هم دارد و اصلا چیز عجیبی نیست که درون هشیار مرا خش می اندازد. مدتی است به این نتیجه رسیده ام که چیزی که در نگاه اول آزارت می دهد را باید بپذیری.. نه این که به آن نیمه همیشه هشیار خودت تهمت و نهیب بزنی که دارد اشتباه می کند. احتمال اشتباه کردن این نیمه کم است. اسمش را گذاشته ام هشیارک و قرار است بیشتر احترامش را نگه دارم.
زیاد مقدمه چیدم. انگیزه نوشتن مطلب را بگویم: انتخاب ارمیا به عنوان نفر اول آکادمی گوگوش
آن چه در ادامه می آید نظری شخصی است و تنها بر پایه مشاهدات یک آدم ۳۱ سال تمام و قضاوت های همین آدم بنا شده است.
به علاوه قصد زیر سوال بردن اعتقادات شخصی هیچ فردی نیست بلکه قرار است نگاهی کند به برایند اعتقادات درونی شده یک اجتماع که حاصلش شده انتخاب ارمیا به عنوان نفر اولِ .... راستش هنوز نمی دانم نفر اول چی؟
به نظر من انتخاب ارمیا انتخاب هر چیزی بود به جز  انتخاب یک صدای برتر یا خواننده بهتر
چرا که از نظر کسی که صرفا به بحث موسیقی این برنامه توجه می داشت شاید تنها دو نفر در کل برنامه بودند که صدا. توانایی. و اجرایی ضعیف تر از ارمیا داشتند. بگذریم از این که این برنامه می تواند صرفا یک شو در حد آماتوری و یک شانس برای معرفی شدن چند استعداد باشد.. بگذریم از این ها.. این انتخاب به نظر من نمایانگر یک تفکر در جامعه ی ماست که به صراحت هم بیان نمی شود اما در مراحل مختلفی سر بلند می کند و تمام شواهد بر مبنای تفکر آدم ها را یکجا می بلعد بعد ما می مانیم و تعجب که چرا این طور شد؟ شواهد که جز این را نشان می داد؟!
نمی خواهم راه دور بروم. از همین دور و بری های خودم می گویم. ارمیا انتخاب مادر من هم بوده است. چرا؟ چون مادر من زنی است با صدای دلکش و خوش که بعد از ازدواج اجازه ی خواندن نداشته و سابقه خوش صدایی اش در چند محفل خانوادگی خصوصی اش باعث شنیدن تحقیرها و توهین های بسیاری از جانب مردی شده که همسرش بوده است..  و از نظر او این فرصتی بوده که به آن مرد که حالا دیگر سنی ازش گذشته و برای دیکته کردن اعتقاداتش حریف فرزندان خودش هم نمی شود بفهماند که می شود با آبرو بود و خواند. می شود با وقار بود و خواند...
دقت کنید بعد از سال ها و سال ها زندگی هنوز نمی تواند این عقیده را با صدای رسا و بدون ترس ابراز کند. حاصل این همه رنج را به صورت مبارزه منفی می خواهد از یاد ببرد در حالی که برای یک بار هم که شده از خودش سوال نمی کند که آیا آمدن چنین فردی و خواندن وی به تنهایی مساله مورد نظر ایشان را اثبات نمی کند؟  و باز از خودش سوال نمی کند که کیفیت اجرای این شخص در مقابل دیگران در چه حدی است؟  و این که اصلا قرار است انتخاب بر کدام مبنا یا معیار صورت بگیرد؟؟؟

برگردیم به ارمیا و این بار سایر دختران شرکت کننده در برنامه آکادمی. به جز هلن که مجموعا شخصیتی خجالتی داشت و این مساله روی اجراهایش تاثیر می گذاشت سایرین که البته همگی تربیت شده خارج از ایران بودند به مراتب از ارمیا پر انرژی تر. توانمند تر و معتمد به نفس تر بودند. و البته به طبع این خصوصیت ها صفت دیگری را نیز در آن هانمایان می کرد که من نامش را می گذارم جسارت. جسارت ابراز آن چه هستند. در سر دارند یا می خواهند که بشوند. چیزی که به جرات می توان گفت به دلیل نوع تربیت دختران در ایران اصولا کمتر دختری که در ایران بزرگ شده از آن بهره مند می شود.
در دوره اول آکادمی گوگوش دختری با چشمان براق به نام فروغ وجود داشت که به دلیل همین اعتماد به نفس به اضافه کمی شیطنت و البته استعدادی که در اجرا و خواندن داشت موفق شد تا فینال صعود کند و برای من جالب این جاست که به محض این که دختری با مشخصات ارمیا در انظار ظاهر می شود ضمیر ناخودآگاه جمعی ما تمام تلاشش را می کند که رفتارهای به اصطلاح عام محجوب و با وقار و با تمانینه وی را به نام ارزش رفتاری بپذیرد. که البته به نظر من بهترین روش برای سرکوب کردن تمام دخترانی است که با اعتماد به نفس می توانند سر بلند کنند و بخواهند جز آنی باشند که در اجتماع برایشان دیکته شده است. انتخاب ارمیا از نظر من  اعلام این نظر بود که این رفتار. نگرش . پوشش ارزش است..
البته اگر ارمیا بدون این نکات کمترین شانسی از نظر اجرا و موسیقی داشت من به خودم اجازه چنین اظهار نظری را نمی دادم.
شاهد بر مدعای بالا این است که ارمیا اتفاقا انتخاب پدر من هم بود. پدری که پس از چشیدن سرد و گرم روزگار البته از تفکرات ارتجاعی گذشته دست برداشته اما هنوز فرصت که پیداکند انکار نمی کند که به قول خودش “در هر حال نمی تواند دختری را بپسندد که به راحتی دست در گردن پسرهای غریبه می اندازد”
و البته این می شود دلیل انتخاب ارمیا.. و البته هرگز از خودش نمی پرسد که قرار است دلیل انتخاب چه معیاری باشد؟؟؟
و البته سنگ می گذارد روی سنگی که زندگی دختری را تحت الشعاع قرار می دهد که اتفاقا دختر اوست. پاره تن اوست و چون می فهمد. می داند . و به خودش اجازه می دهد سر بلند کند و بگوید چه فکر می کند بارها و بارها به جرم هایی مثل گستاخی. سر به زیر نبودن محکوم به حذف از بسیاری جاهایی بوده که به جرات رقیبی برای مقابله نداشته..

این
نه تنها روش انتخاب ماست.. نه تنها در چنین شویی معیارها را فراموش می کنیم. بلکه این دقیقا روال زندگی نسل هایی پیش از ما بوده و اگر نخواهیم امروز به آن بیندیشیم چه بسا به زودی روال زندگی ما نیز خواهد بود.

No comments:

Post a Comment