Sunday 16 June 2013

يك مشق سخت


باید
بایستی
روشن بشود این تکلیف.. به زودی... 
تکلیف من باید با خودم روشن بشود... 
امروز سی و دو سال زندگی ... سی و دو سال.. شاید اندازه نیمی از عمرم یا حتی بیشتر زندگی پشت سرم خوابیده است... 
من که روزی فکر می کردم از دسته ی آدم های با زندگی ساده هستم از این همه پیچیدگی و معما که پشت سرم خوابیده انگشت به دهان می مانم.. 
این به راستی آیا منم؟؟؟؟ همان منی که هر قدم که برداشته با دلیل و برهان و بیان بوده؟ این اگر منم شاید وای بر آن ها که هر قدم به هوسی برداشته اند..

و شاید هم نه!!!
شاید هم الگوی قدم برداشتن بر اساس دلیل و برهان از همان روز اول غلط بود... شاید
وگرنه آن ها که این شیوه به من آموخته بودند دست کم امروز لبخندی از شیرینی زندگیشان بر لبشان می بود...
و نیست
و نیست
شاید بایستی بر کام دل راه می پیمودیم.. و امروز گرچه حسرت داشتیم حسرت امروزمان بود نه حسرت همه ی روزهای گذشته به امید امروزمان
های
ای داد 
ای بیداد 
از امروزی که بر کام نیست.. و ان روزها که بر کام نگذشت تا شاید امروز بر کام بیفتد....

No comments:

Post a Comment